کیمیاکیمیا، تا این لحظه: 14 سال و 11 ماه و 11 روز سن داره

هلو

گنج گمشده

یک سری عکس پیدا کردم از کیمیا که به طور کلی فراموششون کرده بودم البته مربوط به اذر سال 92 میشه اما عیبی نداره.خیلی نانازن.اون روزی که این عکسا رو گرفتیم یادمه خونه عمه طیبه بودیم. حالا عکسا: ببخشید مجبور شدم عکسا رو این جوری کنم چون معمولیشون حجمش از 200کیلو بایت بیشتر بود و از نی نی وبلاگ اپلود نمیشد و باید از سایتهای دیگه میکردم که به درد نمیخورن و بعد از یه مدتی عکسا باز نمیشن.   رفته بودیم تو سایت نی نی وبلاگ در حال موز خوردن شطرنج بازی زیر اپن     ...
24 بهمن 1393

عکس ممنوع

اگه این روزا میبینین که دیگه پست جدید نمیذارم علتش اینه که بانو کیمیا تازگیا تا دوربین یا گوشی رو دستم میبینه داد میزنه:بازم عکس؟بعد هم الفراررررررررر اما امروز دیدم که به خاطر لجبازی این خانوم خانوما که نمیشه مطلب جدید نذاشت.منم گفتم پستام فعلا بدون عکس باشه تا بعد ببینم میشه کیمیا رو راضی کرد یانه؟ البته الان دقیق تاریخ روزها یادم نیست چون همیشه وقتی پست میذاشتم تاریخش رو از رو اطلاعات عکس میفهمیدم و حالام که عکسی در کار نیست.حالا خاطرات و کارهای این دخمل بلا رو کلی عرض میکنم. از بد غذاییت بگم کیمیا جون.ماشالله میبینم بقیه بچه ها تپلین و شما عین مداد میمونی خنده ام میگیره و جالبه با همون یکذره سر سوزنی سیر میشی که هیچ بسیار...
21 بهمن 1393

اغاز سال 2015 میلادی

عزیزم امروز اغاز سال نو مسیحیان عزیز هست و امیدوارم سالی پر از خیر و برکت باشه.کریسمس رو به همه تبریک میگم.                                 ...
15 بهمن 1393

5 دی 93

ببخشید دوستان و خاله جونی ها نمیدونم چرا هرکار میکنم عکسای شب یلدا تو کامپیوتر ریخته نمیشن تا بلکه بعد از گذشت 1 ماه و نصفی ببینم میتونم بالاخره این پست شب یلدا رو بذارم یانه . بگذریم مجبورم اول این پست رو بذارم که مربوط به 5 دی هست تا ببینم چه میشه کرد با این عکسا؟ما امروز ظهر خونه ی مامانی بودیم که خب مسلمه کیمیا هم بود.این بار به هم نزدیک شدیم چون زمان واگیرش گذشته بود .پس با خیال راحت تا شب شیطونی کردیم.شب که شد کامپیوتر رو روشن کردیم تا بازی کنیم و خب طبق معمول کیمیا با زرنگی تمام اختیار موس رو به دست گرفت و رفت تو برنامه ی پینت که خب جای تعجب نداره. خلاصه بعد از اینکه حداقل 1 ساعت پای کامپیوتر بودیم کامپیوتر رو خاموش کردیم ...
12 بهمن 1393

ننه سرما اومده...

  شب يلدا در خانه ننه سرما به قصه گوش می کردیم   در اتاقی گرم، زیر کرسی. سماور گوشه اتاق قل قل می کرد و روی کرسی پر بود از خوراکی های رنگارنگ.   انار دانه شده در کاسه چینی گل سرخی، هندوانه های برش خورده در سینی مسی، آجیل شب یلدا ، کلوچه های خونگی ، میوه و شیرینی .   صدایی مهیب آمد، به یکدیگر نگاهی کردیم ، گویی تمام برف ها یک جا پشت خانه ننه سرما فرود آمد.   ننه سرما با سر آستین هاش  شیشه های بخار گرفته پنجره  رو  تمییز کرد،ما هم دورش جمع شده بودیم تا ببینیم موضوع از چه قراره.   دست ننه سرما از پشت شیشه، گونه های سرخ پیرمرد ریش سفیدی رو نوازش ...
12 بهمن 1393
1
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به هلو می باشد